امام حسین علیه السلام و حکومت دینی
رهبران الاهی و مردان آسمانی برای تشکیل حکومت دینی تا پای جان کوشیدند و برای نجات انسان ها از ستم و تجاوز، مقرراتی به نام قانون وضع کردند. بعد از شهادت امام علی علیه السلام با روی کار آمدن خاندان اموی، حکومت اسلامی به حکومت شاهنشاهی_استبدادی بدل شدو حاکمان به نام خلیفه اسلامی، دین اسلام را بازیچه قراردادند. از این رو امام حسین علیه السلام حکومت یزید را مساوی با از بین بردن اسلام خواند. یعنی هرزمان که حکومت اسلامی گرفتار حکومتی مانند حکومت فرزند هند جگرخوار شد، دیگر فاتحه اسلام خوانده شده و دین نابود خواهد شد: “و علی الإسلام السّلامُ إذ قد بُلیَتِ الأمّةُ بِراعٍ مثلَ یزیدَ و لقدسمِعتُ جدّی رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم یقولُ الخلافةُ مُحَرَّمَةٌ علی آلِ أبی سفیان.” [سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص11] هنگامی که امت اسلامی به زمامداری مثل یزید گرفتار آید باید فاتحۀ اسلام را خواند! من از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: “خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است.”
در واقع امام علیه السلام با این جمله، عمق فاجعه زمامداری یزید را بیان می کند و با استشهاد به کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تصدی خلافت توسط فرزندان ابوسفیان را حرام می شمارد. از سوی دیگر امتیازهای طبقاتی به وجود آمده بود و دوستان و شیعیان حضرت علی علیه السلام از تمام حقوق اسلامی، اقتصادی و … محروم بودند. شیعیان در بدترین وضع به سر می بردند و محبت به علی علیه السلام و خاندان رسالت، جرم بزرگی بود که موجب محرومیتو شکنجه می شد. معاویه و تمام حاکمان زورگوی بنی امیه جز سفاکی و خونریزی کار دیگری نداشتند و در یک کلمه، اسلام را از مسیر خود منحرف کرده بودند!
شاید برخی تصور کنند که چرا امام به جنگ نابرابر اقدام نمود و این نوعی خودکشی است! در پاسخ باید گفت که آری. آنجا که آیین خدا به خطر افتد و سلطه شرک، کفر و ظلم بر جامعه اسلامی احساس شود، تقدیم مال، جان و مقام، کاری است پرارزش! علی علیه السلام می فرماید: “و إذا نَزَلَت نازلةٌ فاجعلوا أنفسکم دونَ دینِکم [کلینی، الکافی، ج2، ص216] هنگامی که حادثه ای پیش آمد ( که دین یا جان شما را تهدید می کند) جان خویش را فدا کنید نه دینتان را.”
از سوی دیگر زندگی آسوده از منظر رهبران آسمانی، یعنی ملت و جامعه آسایش داشته، مردم از زندگی خود راضی باشند، آزادی باشد، ستم شکل نگیرد و تفاوت قومی و نژادی نباشد.
امام حسین علیه السلام هنگامی زندگی آسوده دارد که حقوق انسان ها و پیروان مذاهب به حکم قوانین اسلام داده شود؛ نه اینکه مردم از حقوق خود محروم باشند و در محیط خفقان زندگی کنند. نه اینکه دسته ای از خدا بی خبر در شوکت، عزت و منتهای خوشی زندگی کنند و توده مردم حتی نان خالی هم نداشته باشند. حسین فرزند کسی است که پیوسته به درماندگان کمک می کرد. برای نجات طبقه محروم و مظلوم با ستمگران مبارزه می کرد. شبانگاه غذای فقیران را به دوش می کشید و به خانه هایشان می برد و هرگز غذای رنگارنگ میل نمی کرد. چنان که خطاب به عثمان بن حنیف فرمود: “و لو شئتُ لَهتَدَیتُ الطریقَ إلی مُصفّی هذا العسلِ و لُبابِ هذا القَمحِ و نَسائِجِ هذا القزِّ؛ و لکن هیهاتَ أن یَغلِبَنی هوایَ و یَقودَنی جَشَعی و إلی تخیّرِ الأطعمةِ و لَعلَّ بالحجازِ أو الیمامةِ مَن لا طَمَعَ له فی القُرصِ و لا عَهد. [دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص214] چگونه ممکن است هوای نفس بر من غلبه کند و مرا به سوی بهترین خوراک ها بکشاند در صورتی که شاید در حجاز یا یمامه افرادی یافت شوند که امید همین یک قرص نان را هم ندارند و دیرزمانی است که شکمشان سیر نشده است. آیا سزاوار است شب را با سیری صبح کنم در صورتی که در اطرافم شکم های گرسنه و جگرهای سوزان قرار دارند؟”