عقلانیت دینی و جاهلیت اموی 2
عقلانیت دینی و جاهلیت اموی 2
راه رسیدن به مقامات بالای انسانی
آیت الله جوادی آملی
و من مشتاق اجدادم، همانطوری که یعقوب مشتاق یوسف است! مگر به هر مشتاقی فوراً جائزه می دهند؟! تا مشتاق، آزموده نشود، آموزه ها را پشت سر نگذارد، سختی ها را نبیند؛ چشم و، گوش و شامّه اش را باز نمی کنند! این یعقوب پیغمبر است که در چند قدمی او یوسف را به چاه انداختند، ولی نتوانست آنجا را استشمام کند، بگوید: من بوی یوسف را در چاه می شنوم! دادن ملکوت و پرده برداری،کار آسانی نیست! به یعقوب پیغمبر هم باشد، رایگان نمی دهند.
اگر آن بزرگوار گفت: ما گاهی بچّه را در چاه نمی بینیم، گاهی از فاصله های دور پیام می شنویم؛ گهی تا پشت پای خود نبینیم، گهی در طارم أعلی نشینیم؛ این حرف آن بزرگوار را باید تشریح کرد که چه جور شد، گاهی انسان در طارم أعلی می نشیند، عرشی می شود؛ چه جور می شود گاهی فرشی هم نمی شود، پشت پای خود را نمی بیند! این یعقوب (ع) باید امتحانها بدهد، سختی ها تحمّل کند، توکّلت علی الله بگوید، انّما اشکوا بثّی و حزنی الی الله(یوسف/86) بگوید، چندین سال فراق تحمّل بکند تا ذات أقدس له شامّه اش را باز بکند، بگوید من از 80 فرسخی بوی پیرهن می شنوم! انّی لأجد ریح یوسف لولا ان تفنّدون(یوسف/ 94). به او رایگان ندادند، به امثال او رایگان نمی دهند! مگر به هر کسی رایگان قدرت معنوی بالا می دهند که چشم باطنش باز بشود، درون مردم را ببیند؟! شامّه باطنش باز بشود، بوی بد گناه را استشمام بکند!
سالار شهیدان فرمود: من یک چنین سربازی می خواهم؛ باذلاً فینا مهجته و موطّناً علی لقاء الله نفسه فالیرحل معنا. فرمود: مردم! امویان آمدند، در درجه اوّل کفر را مستور کردند، در درجه دوّم این کفر را منافقانه به صورت کار شکنی در زیر و ریز عمل کردند، بعد کم کم حکومت را در زمان سقیفه تصاحب کردند، و همان جاهلیّت و نفاق را با رنگ و لعاب مذهب علیه علی بن أبیطالب در آوردند؛ یک قدری رنگین تر کردند، حسن بن علی را از پا در آوردند و حکومت را گرفتند.
الآن من با چه عنوان بجنگم؟! پیغمبر می فرمود: جاهلیّت بد است، کفر بد است؛ اینها هم می گویند: جاهلیّت بد است، کفر بد است. پیغمبر می فرمود: اسلام چیز خوبی است، اینها هم می گویند: اسلام چیز خوبی است، ما هم مسلمانیم؛ من با چه بهانه بجنگم؟! من به چه بهانه به شما بفهمانم که اینها منافقند! من تا شهید نشوم و سرم حرف نزند، شما بیدار نمی شوید! تا خانه ام را نسوزانند، شما بیدار نمی شوید! من می گویم: اینها دروغ می گویند، شما می گوئید: نه! من با چه بهانه با اینها بجنگم؟ بگویم: اینها کافرند، اینها که نماز جماعت پنج وقته می خوانند! بگویم: آنها جاهلند؛ اینها که دم از اسلام می زنند، قرآن بالای نیزه بردند! فرمود: بخش وسیعی از دشواری های ما ضعف فرهنگ عمومی است؛ شما به سراغ آن معارف برتر بروید.
فرمود: من خونی دارم، این خون می تواند انقلابی ایجاد کند. آنهائی را که دوراست، نزدیک کند؛ آنهائی که جاهلند، عالم بکند. اینچنین نیست که ما بگذاریم این دین رایگان به دست اینها برود و تمام زحمات انبیاء از بین برود؛. من این دین را زنده می کنم؛ و به من گفته اند: انّ الله شآء ان یراک قتیلاً (بحارالأنوار،44/364) و دین با شهادت من یقیناً زنده می شود. درست است زینب کبری ناله ها کرد، امّا می دانستند چه خبر است!